ღ♥ღفراتر از یک وبلاگღ♥ღ
خيال
![]() ديشب دوباره ديدمت اما خيال بود
تو در کنار من بشيني محال بود
هر چه نگاه عاشق من بي نصيب بود
چشمان مهربان تو پاك و زلال بود
پاييز بود و کوچه اي و تك مسافري
با تو چه قدر کوچه ما بي مثال بود
نشنيد لحن عاشق من را نگاه تو
پرواز چشم هاي تو محتاج بال بود
سيب درخت بي ثمر آرزوي من
يك عمر مانده بود ولي کال کال بود
گفتم کمي بمان به خدا دوست دارمت
گفتي مجال نيست و ليكن مجال بود
يك عمر هر چه سهم تو از من نگاه بود
سهم من از عبور تو رنج و ملال بود
چيزي شبيه جام بلور دلي غريب
حالا شكست واي صداي وصال بود
شب رفت و ماه گم شد و خوابم حرام شد
اما نه با خيال تو بودم حلال بود
نوشته ارزشمند:مریم حیدرزاده
نظرات شما عزیزان: پنج شنبه 21 دی 1391برچسب:, :: 7:9 :: نويسنده : ميلاد
موضوعات آخرین مطالب پيوندها
خوش حال میشم همدیگرو لینک کنیم نويسندگان |
||
![]() |