ღ♥ღفراتر از یک وبلاگღ♥ღ


امروز یه داستان گذاشتم در حد جام جهانی از یه وبلاگ پیدا کردم دمش گرم اما اسم وبش یادم رفته


حتما بخونید من خودم خوندم LOVE ترکوندم خیلی داستان احساسی توپیه

 

 

احساس شما بعد از خواندن این داستان  چیست ؟ ( مهم )

در قسمت نظرات منتظر حرف های قلب و دلتون هستم



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:, :: 19:3 :: نويسنده : ميلاد

                            

خیـــــــلی دلـــــــم گرفته خیــــــلی خیــــــلی خیـــــــلی خیـــــــلی

خیـــــــلی خسته ام خسته از ادمای دورو برم خسته از شبام خسته از دلتنگیام

خیـــــــلی احساس میکنم بیخودیم تواین دنیا دنیای که هیچ کرم ابریشمی دلش نمیخواد از پیلش بیاد بیرون

خیــــــــلی آرزو وهدف داشتم حالا نه هدف دارم نه آرزو آخ ببخشید یه آرزو دارم مــــــــــــــــــــــــــردنـــــــــــــــــ

خیــــــــلی سخته نتونی دل کسی و که دوستش داری بدست بیاری نتونی مال خودت کنیش

خیــــــــلی سخته شونه ی نداشته باشی روش سربزاری یه همدم نداشته باشی

خیــــــــلی سخته تو خیابون راه بری بایه سیگار تو دستت با یه هنسفیری تو گوشت با نگاهای با خنده مردم نتونی جلو اشکتو بگیری

خیـــــــلی سخته تیکه تیکه ی قلب شکستتو از زیر پاش بدون گریه ورداری

خیــــــــلی سخته عاشق باشی اما معشوق نداشته باشی

خیــــــــلی سخته شبا بیدار باشیو خورشید که زد بخوابی

خیــــــــــلی سخته ببینی خانوادتم ازت خسته شدن به خاطر دیونگیت

خیـــــــلی سخته گریه کردن زیر پتو شبا و مواظب باشی کسی هق هقتو نشنوه

خیـــــــلی سخته از زور گریه نفست بند بیادو هی بخوای داد بزنیو نتونی

خیـــــــلی سخته تو هی خوبه یِ قصه باشیو چشاتو ببندیو بگی عیب نداره

خیـــــــلی سخته زخم زبونای همرو گوش بدیو نتونی جوابشونو بدی

خیـــــــلی سخته به همه امید بدیو خودت امید نداشته باشی برای ادامه زندگی

خیـــــــلی سخته کسیو که گله نبودنشو به خدا میکردی هستش اما خدا یه مشکلی جلو پات میندازه که نتونی بهش برسی

حتما میگید این چه قدر دیونست چه قدر بدبخته

اخه تواین جهنم اونم اینجا کسی هست دیونه نباشه

                                                                                  

 

چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:, :: 14:35 :: نويسنده : ميلاد

 

            
گاهــی حجـم ِ دلــــتنـگی هایـم


آن قــَدر زیـاد می شود


که دنیــــا با تمام ِ وسعتش



برایـَم تنگ می شود .....



دلتنــگـم...



دلتنـــــگ کسی کـــــه



گردش روزگارش به من که رسیــــد از حرکـت

ایستـاد...



دلتنگ کسی که دلتنگی هایم را ندید...

 

کسی که منو دوست داشت اما رفت...

 

دلتنگم دلتنگ دلتنگ تنهای تنها




دلتنگ ِ خودَم...



خودی که مدتهـــاست گم کـر د ه ام ...

 

سه شنبه 17 بهمن 1391برچسب:, :: 1:26 :: نويسنده : ميلاد

 10 داستان کوتاه ازهوشنگ گلشیری

1-پرنده فقط یک پرنده بود

2-دهلیز

3-چنار

4-سبز مثل طوطی سیاه مثل کلاغ

5-نقشبندان

6-آتش زرددشت

7-بانویی و آنه و من

8-زیر درخت لیل

9-شب شک

10-ملخ

دارای طراحی زیبا

برای  دانلود بر رود عکس کلیک کنید

 

حجم:641KB

 کتاب پر محتوای 500 داستان

 شامل داستانهای آموزنده و پندآور می باشد

من که خوندم خیلی خوشم اومد امیدوارم برا شماهم مفید باشه

 

برای دانلود روی عکس کلیک کنید

 

سه شنبه 10 بهمن 1391برچسب:, :: 2:39 :: نويسنده : ميلاد

 به خاطر من

آخر يه روز دق ميكنم فقط به خاطر تو
دنيا رو عاشق ميكنم فقط به خاطر تو
شب به بيابون مي زنم فقط به خاطر تو
رو دست مجنون مي زنم فقط به خاطر تو
تو نمي خواي بياي پيشم فقط به خاطر من
من ولي سرزنش مي شم فقط به خاطر تو
عشق تو پنهون ميكني فقط به خاطر من
من دلم و خون مي کنم فقط به خاطر تو
از دور تماشا ميكني فقط به خاطر من
من دل و رسوا ميكنم فقط به خاطر تو
از خوبيات کم ميكني فقط به خاطر من
رشته رو محكم مي کنم فقط به خاطر تو
تو خودت رو گم ميكني فقط به خاطر من
من خودم رو گم ميكنم فقط به خاطر تو
شعله رو خاموش ميكني فقط به خاطر من
شب رو فراموش ميكنم فقط به خاطر تو
تو خنده هات غم ميزني فقط به خاطر من
دنيا رو بر هم ميزنم فقط به خاطر تو
يه روز مي شم بي آبرو فقط به خاطر تو
قربوني يه جست و جو فقط به خاطر تو
تو ام يه روز مي ري سفر فقط به خاطر من
خيره مي شن چشام به در فقط به خاطر تو
به من تو ميگي ديوونه فقط به خاطر من
جملت به يادم مي مونه فقط به خاطر تو
تو من و بيرون ميكني فقط به خاطر من
قلبم رو ويرون ميكنم فقط به خاطر تو
ميگي از سنگ دلت فقط به خاطر من
يه عمره که تنگه دلم فقط به خاطر تو
تو گفتي عاشقي بسه فقط به خاطر من
دنيا واسم يه قفسه فقط به خاطر تو
مي ري سراغ زندگيت فقط به خاطر من
من مي سوزم تو تشنگيت فقط به خاطر تو
تو ميگي عشق يه عادته فقط به خاطر من
دلم پر شكايته فقط به خاطر تو
ميگيري از من فاصله فقط به خاطر من
دست ميكشن از هر گله فقط به خاطر تو
توميگي از اينجا برو فقط به خاطر من
رفتم به احترام تو فقط به خاطر تو
رد ميشي از مقابلم فقط به خاطر من
مونده سر قرار دلم فقط به خاطر تو
ناز ميكني براي من قفط به خاطر من
من ميشينم به پاي تو فقط به خاطر تو
نيستي کنار پنجره فقط به خاطر من
دل نمي تونه بگذره فقط به خاطر تو
تو من رو يادت نمياد فقط به خاطر من
دلم کسي رو نمي خواد فقط به خاطر تو
مي گذري از گذشته ها فقط به خاطر من
مي رم توي نوشته ها فقط به خاطر تو
تو منو تنها مي ذاري فقط به خاطر من
من خودم رو جا ميذارم فقط به خاطر تو
دل رو گذاشتي بي جواب فقط به خاطر من
يه عمر ميكشم عذاب فقط به خاطر تو
دلت شكسته مي دونم فقط به خاطر من
منم يه خسته مي دوني فقط به خاطر تو
آخر ازم جدا شدي فقط به خاطر من
من مشغول دعا شدم فقط به خاطر تو
یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:, :: 1:38 :: نويسنده : ميلاد

 گفت و گو

 

 

من ميگم بهم نگاه آن

 

 

 

تو ميگي آه جون فدا آن

 

 

 

من ميگم چشات قشنگه

 

 

 

تو ميگي دنيا دو رنگه

 

 

 

من ميگم چه قدر تو ماهي

 

 

 

تو ميگي اول راهي

 

 

 

من ميگم بمون هميشه

 

 

 

تو ميگي ببين نميشه

 

 

 

من مي گم خيلي غريبم

 

 

 

تو ميگي نده فريبم

 

 

 

من ميگم خوابت رو ديدم

 

 

 

تو ميگي ديگه بريدم

 

 

 

من مي گم هدف وصاله

 

 

 

تو ولي ميگي محاله

 




ادامه مطلب ...
یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:, :: 1:32 :: نويسنده : ميلاد

 تا قيامت

 

 

 

من ميگم بهم نگاه آن
تو ميگي آه جون فدا آن
من ميگم چشمات قشنگه
تو ميگي دنيا دو رنگه
من ميگم دلم اسيره
تو ميگي آه خيلي ديره
من ميگم چشمات و واآن
تو ميگي من و رها آن
من ميگم قلبم رو نشكن
تو ميگي من مي شكنم من ؟
من ميگم دلم رو بردي
تو ميگي به من سپردي ؟
من ميگم دلم شكسته است
تو ميگي خوب ميشه خسته است
من ميگم بمون هميشه
تو ميگي ببين نمي شه
من ميگم تنهام مي ذاري
تو ميگي طاقت نداري
من ميگم تنهايي سخته
تو ميگي اين دست بخته
من ميگم خدا به همرات
تو ميگي چه تلخه حرفات
من ميگم آه تا قيامت
برو زيبا به سلامت
من ميگم خدا به همرات
تو ميگي چه تلخه حرفات
من ميگم آه تا قيامت
برو زيبا به سلامت
یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:, :: 1:28 :: نويسنده : ميلاد

 اون شب خاکستری

                                      
اون شب خاکستری که تو رفتی

ماه راهشو از آسمون جدا کرد

کهکشونی که پر بود از ستاره

تک تک سیاره هاشو صدا کرد

نگین انگشتر ابرا افتاد

بین غبار و مه و سایه گم شد

انگار که چشمای پلید ابلیس

به سرنوشت هممون نگاه کرد

پولک بالای فرشته ها ریخت

ماه از نردبون اوجش افتاد

قصه ی رفتن تو خیلی ساده

روز فرشته هامونو عزا کرد

اشکای دختری که عاشقت بود

چکید رو تقویم و همونجا خشکید

باز دخترک رویاشو سرزنش کرد

کجای بودنش با تو خطا کرد

غروب رو مخمل نگاش نشست و

سقف بلوری چشاش تکون خورد

تو گرگ و میش بغض و حسرت و درد

تنها واسه برگشتنت دعا کرد

چشمای رنگ عسلت چیا داشت

که دیگه خورشید توی آسمون نیست

گوشه ی چشمی ام به من نداشتی

شاید همون تو رو واسم خدا کرد

شیشه ی قاب آرزو ترک خورد

یه بید مجنون سر گذاشت به صحرا

دختری رو که ثروتش تو بودی

رفتن بی سر و صدات گدا کرد

کدوم اشارت منو تا جنون برد

تو روی خوش به من نشون ندادی

پس این چه حسی بود که بهتر از خون

تو رو تو قلب و رگ و ریشه جا کرد

پس کوچه ها همه رسید به بن بست

قحطی بارون شد و برف و خوبی

یه پر کشیدن موقت تو

عمر تمام سالا رو سیا کرد

قربونی خواستی بگو فصلا هستن

به جز تولدت که تو بهشته

زمستون و اسفند و به خاطر تو

نذر غریبی پرنده ها کرد

دیگه بیا این طرفا نفس نیست

دریا به آخر خودش رسیده

قفل و قفس هوامونو گرفته

باید یه جور آسمونو رها کرد

از وقتی رفتی همه چی شکسته

از دل و پنجره تا عهد و آینه

نامه دیگه به مقصدش نمیره

نامه ها رو دیگه نمیشه تا کرد

آب پاشیدم که زود بیای عزیزم

هرچی قسم بود پای تو نوشتم

نمی دونم کسی دعا بلد نیست

یا مرغ آمین پشتشو به ما کرد

روزامو می دوزم به در به چشمام

فقط تو رو از همه دنیا می خوام

تا برسی از روی کوه مشرق

باید تمام جاده ها رو وا کرد

بوسه و التماس و عطر پونه

فرش طلای قدمای نازت

خونه ی آسمون هفتم آباد

که توی قصرم تو رو پادشا کرد
 
پنج شنبه 5 بهمن 1391برچسب:, :: 21:16 :: نويسنده : ميلاد

درباره وبلاگ

فقط اميدوارم لذت (حالشو)ببريد خوشحال مي شم نظر بدين راستی دلم گرفتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــته!
موضوعات
آخرین مطالب
نويسندگان