ღ♥ღفراتر از یک وبلاگღ♥ღ

 

 

 

یه روز صبح یه مریض به دكتر جراح مراجعه میكنه و از كمر درد شدید شكایت میكنه .

دکتره بعد از معاینه ازش میپرسه: خب، بگو ببینم واسه چی كمر درد گرفتی؟


  
مریض پاسخ میده

من برای یك كلوپ شبانه كار میكنم. امروز صبح زودتر به خونه ام رفتم و وقتی وارد آپارتمانم شدم، یه صداهایی از اتاق خواب شنیدم! وقتی وارد اتاق شدم، فهمیدم كه یكی با همسرم بوده و در بالكن هم باز بود. من سریع دویدم طرف بالكن، ولی كسی را اونجا ندیدم. وقتی پایین را نگاه كردم یه مرد را دیدم كه میدوید و در همان حال داشت لباس میپوشید

من یخچال را كه روی بالكن بود گرفتم و پرتاب کردم به طرف اون دلیل كمر دردم هم همین بلند كردن یخچاله

 

مریض بعدی مياد و دكتر بهش میگه: به نظر میرسه كه تصادف بدی با یك ماشین داشتي. مریض قبلیِ من بد حال به نظر

میرسید ، ولی مثل اینكه حال شما خیلی بدتره! بگو ببینم چه اتفاقی برات افتاده؟

 

مریض پاسخ میده

باید بدونید كه من تا حالا بیكار بودم و امروز اولین روز كار جدیدم بود.ولی من فراموش كرده بودم كه ساعت را كوك كنم و برای همین هم نزدیك بود دیر كنم من سریع از خونه زدم بیرون و در همون حال هم داشتم لباسهام را میپوشیدم،شما باور نمیكنید؛
ولی یهو یه یخچال از بالا افتاد روی سر من


وقتی مریض سوم میاد به نظر میرسه كه حالش از دو مریض قبلی وخیمتره دكتره در حالی كه شوكه شده بوده دوباره میپرسه

 

از كدوم جهنمی فرار كردی؟

 

مریض پاسخ میده

خب  راستش توی یه یخچال بودم كه یهو یه نفر اون را از طبقه سوم پرتاب كرد پايين


 

یک شنبه 5 شهريور 1391برچسب:, :: 22:38 :: نويسنده : ميلاد

یك روز كارمند پستی؛به نامه هایی كه آدرس نامعلوم داشتند رسیدگی

 

می كرد متوجه نامه‌ای شد كه روی پاكت آن با خطی لرزان نوشته شده بود
 

 


"
 نامه ای به خدا "

با خودش فكر كرد بهتر است نامه را باز كرده و بخواند ، در نامه این طورنوشته شده بود :

خدای عزیزم بیوه زنی 83 ساله هستم كه زندگی‌ام با حقوق نا چیز باز نشستگی می گذرد. دیروز یك نفر كیف مرا كه 100 دلار در آن بود دزدید. این تمام پولی بود كه تا پایان ماه باید خرج می كردم. یكشنبه هفته دیگر عید است و من دو نفر ازدوستانم را برای شام دعوت كرده ام. اما بدون آن پول چیزی نمی توانم بخرم
هیچ كس را هم ندارم تا از او پول قرض بگیرم. تو ای خدای مهربان تنها امید من هستی به من كمك كن


كارمند اداره پست خیلی تحت تاثیر قرار گرفت و نامه را به سایر همكارانش نشان داد.  نتیجه این شد كه همه آنها جیب خود را جستجو كردند و هر كدام چند دلاری روی میز گذاشتند
در پایان 96 دلار جمع شد و برای پیرزن فرستادند
همه كارمندان اداره پست از اینكه توانسته بودند كار خوبی انجام دهند خوشحال بودند



عید به پایان رسید و چند روزی از این ماجرا گذشت. تا این كه نامه دیگری از آن پیرزن به اداره پست رسید كه روی آن نوشته شده بود


نامه ای به خدا!
 

همه كارمندان جمع شدند تا نامه را باز كرده و بخوانند.
مضمون نامه چنین بود

خدای عزیزم: چگونه می توانم از كاری كه برایم انجام دادی تشكر كنم.  با لطف تو توانستم شامی عالی برای دوستانم مهیا كرده و روز خوبی را با هم بگذرانیم. من به آنها گفتم كه چه هدیه خوبی برایم فرستادی 

البته چهار دلار آن كم بود كه مطمئنم كارمندان بی شرف اداره پست آن را برداشته اند !!!!


یک شنبه 5 شهريور 1391برچسب:, :: 22:31 :: نويسنده : ميلاد

                       تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com    چند قورباغه از جنگلی عبور می کردند که ناگهان دو تا از آنها به داخل  

 

گودال عمیقی افتادند. بقیه قورباغه ها در کنار گودال جمع شدند و  

 

وقتی دیدند که گودال چقدر عمیق است به دو قورباغه دیگر گفتند:  

 

که دیگر چاره ای نیست شما به زودی خواهید مرد. دو قورباغه این  

 

حرفها را نشنیده گرفتند و با تمام توانشان کوشیدند که از گودال  

 

بیرون بپرند. اما قورباغه های دیگر مدام می گفتند: که دست از تلاش  

 

بردارند چون نمی توانند از گودال خارج شوند و خیلی زود خواهند مرد.  

بالاخره یکی از دو قورباغه تسلیم گفته های دیگر قورباغه ها شد و  

 

دست از تلاش برداشت. سر انجام به داخل گودال پرت شد و مرد. اما  

 

قورباغه دیگر با تمام توان برای بیرون آمدن از گودال تلاش می کرد.  

 

هرچه بقیه قورباغه ها فریاد میزدند که تلاش بیشتر فایده ای ندارد او  

 

مصمم تر می شد تا اینکه بالاخره از گودال خارج شد. وقتی بیرون آمد.  

بقیه قورباغه ها از او پرسیدند: مگر تو حرفهای ما را نمی شنیدی؟  

 

معلوم شد که قورباغه ناشنواست.  

 

در واقع او در تمام مدت فکر می کرد که دیگران او را تشویق و به او میگویند که تو میتونی.


 

یک شنبه 5 شهريور 1391برچسب:, :: 22:21 :: نويسنده : ميلاد

درباره وبلاگ

فقط اميدوارم لذت (حالشو)ببريد خوشحال مي شم نظر بدين راستی دلم گرفتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــته!
موضوعات
آخرین مطالب
نويسندگان